می خوام که با دست خیال خدا رو نقاشی کنم
رو زانو هاش اشک بریزم هوا رو بارونی کنم
گریه کنم گذشته مو سر روی پاهاش بزارم
بگم غریبم بی نشونم برس به دادم
می خوام رو تار و پود شب مقصد رو بی هدف برم
تو این هوای بی نفس برم به آخر برسم
برم یه جایی که فقط تو باشی و بی کسی هام
تو سرنوشت دست ببرم بهشت رو تا خودت بیام
تو نفس آخر عشق تنها تر از خدا شدم
اشکی نمونده تو چشام با گریه بی وفا شدم
غصه شکسته دلمو آخر این سفر کجاست
وقت بریدن منه دلهره از دلم جداست
تنها تر از خیال تو دلو به دریا می زنم
منو صدا کن که می خوام دل از جدایی بکنم
دستامو بگیر می دونم تویی اون همیشه با من
اینه اون محال ممکن مثل اشک شیشه با من ...
وقت رفتن نمی خوام ببینمت
می دونم ببینمت کم میارم
اگه یه لحظه فقط نگام کنی
دلمو پشت سرم جا می زارم
اگه خونسرده نگام به دل نگیر
دلتو یه روز ازم خسته می شه
اگه اسممو فقط صدا کنی
راه رفتن واسه من بسته می شه
وقت رفتن نباید گریه کنی
اینجوری دلم برات تنگ نمی شه
میدونم هر جای دنیا که باشم
تو دلم عشق تو کم رنگ نمی شه
اگه خونسرده نگام به دل نگیر
دلتو یه روز ازم خسته می شه
اگه اسممو فقط صدا کنی
راه رفتن برای من بسته می شه....